مقابله پیامبر با جبهه ی مخالف وحی
مقدمه
سوره ی قلم، از یک جنگِ روانی و تبلیغاتی بر علیهِ پیامبر سخن میگوید. این جنگِ نرم از جانبِ مخالفانِ وحی بر حضرت تحمیل شده است. پشتیبانیِ خدا از رسولِ خدا، مسئولیتهایِ ایشان در مواجهه با این جنگ و سختیهایی که در مسیرِ ایشان قرار دارد میتواند الگویِ مناسبی باشد برای کسانی که در زمینهی فرهنگِ دینیِ جامعه احساس مسئولیت و دغدغه میکنند.
جنگِ روانی علیه پیامبر
رسولِ خدا با قاطعیت، برای مردم قرآن میخواند و مقروء خود را الهاماتِ وحیانی معرفی میکند: "ن و القَلَمِ وَ ما یَسطُرونَ". سوگند به قلمِ نورانیِ وحی[1] و آن آیاتی که فرشتگان، سطر به سطر مینویسند. جبههی کفر اما قرآن را القائاتِ شیطانی میخواند و با حربهی "جنزدگی" و زیرِ سوال بردنِ صحتِ ادعایِ پیامبر، امیدوار است مقبولیتِ ایشان را در اذهانِ عمومی تخریب کند. تصورِ مخالفان جریان وحی این است که جنگِ روانیِ مزبور و تخریبِ شخصیتِ پیامبر، باعث میشود ایشان از مواضعِ آرمانی و الهی عقبنشینی کرده و پایِ میزِ معامله و مسامحه بنشیند: "وَدّوا لَو تَدهِنُ فَیُدهِنونَ".
پشتیبانی از پیامبر
خدا در میانهی این جنگِ روانی، رسولش را موردِ پشتیبانی سه جانبهی خود قرار میدهد:
1. قرآن نعمتی از جانبِ ربّ است که ثابت میکند تو مجنون نیستی: "ما أنتَ بِنِعمةِ ربِّکَ بِمَجنُون". در آینهی نعمتِ قرآن[2] و این محتوایِ سلیم به خوبی میتوان به وحیانیتِ قرآن و شخصیتِ عاری از جنزدگیِ تو پی بُرد.
2. اجرِ بیپایانِ الهی به ازایِ تحملِ تُهمتهایی که بخاطرِ قرآن میشنوی نصیبِ تو میشود: "وَ إنَّ لکَ لأجراً غیرَ ممنونٍ".
3. ثالثاً خُلقیات، ملکاتِ نفسانی و علوِ شخصیتیِ تو نشانهای آشکار مبنی بر جنزده نبودنِ تو است: "وَ إنَّک لَعلی خُلُقٍ عَظیمٍ"؛ و این دشمنانِ تو هستند که مفتونِ دنیا و شیطان شدهاند: "فَسَتُبصِرُ و یُبصِرونَ بِأییِّکُمُ المَفتونُ". خدا نیز گمراه و راهیافته را میشناسد: "إنَّ ربَّکَ هُوَ أعلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ أعلَمُ بالمُهتَدینَ".
مسئولیتِ پیامبر
با تبرئهی رسولِ خدا از اتهامِ جنون و شکسته شدنِ فضای موجود، اکنون نوبت به بیان تکلیف و مسئولیتِ پیامبر در قبالِ مخالفانِ جریانِ وحی است. در این بخش از سورهی قلم خدا پیامبرش را به عدمِ پیروی از دشمنانِ جریانِ وحی فرمان میدهد: "فَلاتُطعِ المُکَذِّبینَ وَدّوا لَو تَدهِنُ فَیُدهِنونَ". این تعبیر به روشنی نشان میدهد که هدفِ دشمنانِ قرآن از این فضاسازیها، ایجادِ زمینهی تبعیت، مسامحه و انفعالِ پیامبر است.
در آیه ی بعدی مجددا عدمِ تبعیت از دشمنانِ قرآن موردِ تاکید قرار میگیرد: "وَ لا تُطِع کُلَّ حَلّافٍ مَهینٍ" و سپس تا آیهی پانزدهم به بیانِ هشت خصلت از خصلتهایِ دشمنانِ جریانِ وحی پرداخته میشود.
خصوصیتِ دشمنان پیامبر
وقتی دشمنانِ وحی با راهاندازیِ فضایِ تبلیغاتی و نسبت دادنِ اتهامِ جنون قصدِ ترورِ شخصیتِ پیامبر را کردند، خدا نیز از بابِ مقابله به مثل، شخصیتِ آنان را موردِ هدف قرار میدهد. خصوصیاتِ شخصیتیِ دشمنانِ جریانِ وحی بدین شرح است:
1. حلّاف: تهمتِ جنونِ پیامبر را با تکرار، تاکید و سوگند به خوردِ جامعه میدادند؛ چرا که تکرارِ دروغ، آنرا راست مینمایاند! حلّاف بمعنایِ بسیار سوگند خور است.
2. مَهین: فرومایهاند و برای پیشبُردِ اهدافشان از روشهای ناجوانمردانه و پَست بهره میبردند.
3. هَمَّاز: در خفا از رسولِ خدا بدگویی میکردند و به زعمِ خود از عیوب و نقاطِ ضعفِ پیامبر به نفعِ خودشان بهرهبرداری میکردند.
4. مَشَّاءٍ بنمیم: عیبِ پنداریِ خود از پیامبر را خانه به خانه نقل میکردند و اندیشهشان را توسعه میدادند.
5. مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ: مانع گسترش قرآن که خیر است میشدند.
6. مُعْتَدٍ أَثِیمٍ: تجاوز پیشهی پُرگناه بودند.
7. عُتُلٍّ بَعدَ ذلک: علاوه بر صفاتِ فوق، درشتخو و خشن بودند.
8. زَنیمٍ: بی اصل و نسب و حرامزاده بودند.
ریشهی دشمنی با پیامبر
این صفاتِ ناشایست که عصارهاش در تهمت جنون به پیامبر نمود یافت، ریشه در ثروت و قدرتشان دارد: "أن کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ". دشمنانِ جریانِ وحی با تکیه بر ثروت و قدرت با این لحن و ادبیات یک عملیاتِ روانی بر علیهِ پیامبر در جامعه راه انداختهاند تا حضرت را به موضعِ سازش بکشانند و با دهنکجی به مقدسات، قرآنِ وحیانی را کتابی خرافی معرفی کنند: "إذا تُتلَی عَلیهِ آیاتُنا قالَ أساطِیرُ الأوَّلینَ".
خدا علاوه بر افشاگریِ شخصیتی، در آیهی شانزدهم به تهدیدِ دشمنانِ وحی که اکنون بخاطرِ بهرهمندی از مال و بنون، مانند فیل احساسِ قدرت کردهاند میپردازد: "سَنَسُمَهُ عَلَی الخُرطومِ". یعنی بزودی داغِ خواری میگذاریم بر خرطومش! این مال و آن بنون همگی مایهی ابتلاء و آزمایشِ شماست، نه دستمایهای برای منع از گسترش و توسعهی قرآن که خیرِ مطلق است: "إنّا بَلَوناهُم کَما...".
قصهی صاحبانِ باغ
تا اینجا گفتیم که ایراد اتهام از جانبِ دارامندان به پیامبر با قصدِ انفعالِ حضرت بود. اما خدا با ابلاغِ راهبُردِ "سازش ممنوع" با این فضای تبلیغاتی مقابله کرد. در آیاتِ پیشِ رو با قومی از امتهایِ گذشته آشنا میشویم بنامِ اصحابُ الجنة یا همان صاحبانِ باغ که مانند دشمنانِ جریانِ وحی، طیّ یک اقدامِ جمعی و مشورتی سوگند خوردند بر بکارگیریِ دارائیشان در منعِ خیر! نه صاحبانِ باغ و نه دشمنانِ معاصرِ رسولِ خدا به این توجه نداشتند که مال و بنون، مایهی آزمایششان بود: "إنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونَا أصحابَ الجَنَّةِ...".
ماجرا از آنجا آغاز شد که صاحبانِ باغ سوگند خوردند صبحِ زود میوهی باغ را بچینند و سهمی برای فقرا باقی نگذارند: "...إذ أقسَموا لَیَصرِمُنَّها مَصبِحینَ و لایَستَثنُونَ".[3] اما همان شب که همه خواب بودند، پدیدهای چرخنده از جانبِ پروردگار آمد و باغ، به مثابهِ یک بوستانِ چیده شده در آمد: "فَطافَ عَلَیها طَائفٌ مِّن ربِّکَ وَ هُمْ نَائمُونَ فَأصبَحَت کالصَّرِیمِ"!!
صاحبانِ باغ، به وقتِ صبح یکدیگر را ندا دادند به اینکه بامداد حرکت کنید اگر چینندهی باغ هستید: "فَتَنَادَوا مُصبِحِینَ أنِ اغدُوا علَى حَرثِکمْ إن کُنتُم صَارِمِینَ". پس حرکت کردند در حالی که آهسته با یکدیگر میگفتند امروز مبادا مسکینی بر شما وارد شود و اینگونه منعِ خیر کردند: "فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخَافَتُونَ أن لَّا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکم مِّسکِینٌ". صبحِ علی الطلوع به این قصد راه افتادند که توانا هستند بر چیدنِ باغ و منعِ انفاق: "وَ غدَوا علی حَردٍ قادِرینَ". اما وقتی به باغ رسیدند، گمان کردند راه را اشتباه آمدهاند: "فَلَمّا رَأوها قالوا إنّا لَضالّونَ". اما در واقع راه را گم نکرده بودند؛ بلکه از محصولِ باغ محروم شده بودند: "بَل نحنُ مَحرومونَ".
در بینِ آنان عاقلترینشان گفت آیا قبلا به شما نگفتم چرا خدا را منزه از عجز و قادر بر دارائیتان نمیدانید: "قالَ أوسطُهم ألَم أقُل لکم لَولا تُسَبِّحونَ"؟ این اتفاق آنان را بیدار کرد و همه پاسخ دادند: "قالوا سُبحانَ ربِّنا إنّا کُنّا ظالِمینَ". سپس یکدیگر را سرزنش کرده و به سرکشیِ خود اعتراف نمودند: "فأقبَلَ بَعضُهُم علی بَعضٍ یَتَلاوَمونَ قالوا یا وَیلَنا إنّا کُنّا طاغینَ". امید است پروردگارمان بهتر از این باغ را به ما عنایت فرماید چرا که ما بسویِ ربِّ خود راغب هستیم: "عَسى ربُّنا أن یُبْدِلَنَا خَیراً مِنهَا إِنَّا إِلىَ رَبِّنَا رَاغِبُونَ". عذابِ خدا اینگونه است و قطعا عذابِ آخرت بزرگتر است اگر میدانستند: " کَذَالِکَ الْعَذَابُ وَ لَعَذَابُ الآخِرَةِ أَکْبرُ لَوْ کاَنُواْ یَعْلَمُون".
خطابِ قصهی اصحاب الجنة، به پیامبری است که قرار است طبقِ فرمانِ "لا تُطع" در برابرِ جریاناتِ مخالفِ وحی کوتاه نیاید: ای رسولِ ما! آیا قصهی صاحبان باغ را شنیدهای؟ آنگاه که گمان میکردند هیچکس قدرتِ مقابله با خواستهی آنان را ندارد؟ دیدی چگونه خدا مانعِ بهرهمندی آنان از دارائیشان شد؟ ثروت و قدرتِ کنونیِ دشمنانِ وحی نیز از بابِ ابتلاء و آزمایشِ آنان است و تا خدا نخواهد آنان نمیتوانند بر تو غالب شوند. پس به پشتیبانیِ خدا در برابرِ جنگِ روانیِ دارامندانِ مخالفِ جریانِ وحی بایست، از آنان تبعیت مکن و از درِ سازش داخل مشو.
عدم تساویِ موافقان و مخالفان وحی
تا اینجا گفتیم که پیامبر نباید در برابرِ جریانهای مخالفِ وحی کوتاه بیاید؛ هر چه قدر هم که ثروتمند و قدرتمند باشند. قصهی اصحاب الجنة نشان داد که تا خدا نخواهد، صاحبانِ قدرت و ثروت، توانائیِ غلبه بر پیامبر را ندارند. اما مخالفانِ وحی، بدونِ توجه به این منطق، مال و بنون را مایهی برتری میدانند. اینان تصور میکنند چون جایگاهشان هر روز بهتر میشود پس مدیریتِ امور دستِ خودشان است و در آخرت نیز جایگاهِ بهتری نسبت به پیامبر و مسلمین خواهند داشت.
خدا جایگاهِ بهشتیِ متقیان را به رُخِ دارامندانِ مخالفِ وحی میکِشد: إنَّ لِلمُتقینَ عندَ رَبِّهِم جَناتِ النَّعیمِ". با کدام معیارِ عقلی حکم میکنید به تساویِ کسی که تسلیمِ وحی شده و کسی که مخالفِ وحی است: "أفَنجعَلُ المُسلمینَ کالمُجرمینَ ما لَکُم کیفَ تَحکُمونَ"؟ در کدام کتاب، نقل شده که شما در قیامت نیز هر جایگاهی را بخواهید اختیار میکنید: " أم لَکم کِتَابٌ فِیهِ تَدرُسُونَ إِنَّ لَکم فِیهِ لَمَا تخَیَّرون"؟ آیا عهدنامهای با خدا به نفعِ خود نوشتهاید: "أم لَکم أیمَانٌ عَلَینَا بَالِغَةٌ إِلىَ یَومِ الْقِیَامَةِ إِنَّ لَکم لمَا تَحکُمُون"؟
چه کسی صحتِ گزارهی "تساویِ مسلم با مجرم" را در قیامت زعامت و تضمین میکند؟ عقل؟ نقل؟ عهد؟ شرکاء؟ "سَلْهُمْ أَیُّهُم بِذَالِکَ زَعِیم". یا شاید شرکائی دارند که شفاعتشان میکند و ضمانتِ این گزاره را تضمین کرده است! اگر چنین است شفیعانشان را احضار کنند: "أَمْ لهُمْ شُرَکاَءُ فَلْیَأْتُواْ بِشُرَکاَئهِمْ إِن کاَنُواْ صَادِقِین".
تهدید مخالفانِ وحی
قیامت، روزگاری است که در آن به نشانهی درماندگی ساقِ پا نمودار شَوَد: " یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاق"؛ و دشمنانِ جریانِ وحی به سجده فراخوانده میشوند اما توانائیِ این کار را ندارند: "وَ یُدْعَوْنَ إِلىَ السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُون". در حالی که دیدگانشان خاشع است و ذلت آنان را فراگرفته: "خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّة". به یقین ایشان در دنیا وقتی سالم بودند همواره به سجده دعوت میشدند: "وَ قَدْ کاَنُواْ یُدْعَوْنَ إِلىَ السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُون".
ای پیامبر! مرا با کسانی که کلامِ نورانیِ وحی را انکار میکنند واگذار: "فَذَرْنىِ وَ مَن یُکَذِّبُ بَهذَا الحَدِیث". آنان که ثروتِ ابتلائیِشان را در راهِ مخالفت با وحی بکار بستهاند، خدا با استدراج و املاء تهدیدشان میکند نه با فقر و هلاکت! خدا میخواهد آنان را تدریجاً با مال و بنون و در اوجِ قدرت نابود کند. مهلتِ کنونی از بابِ مکر است و نه لطف: "سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلىِ لهُمْ إِنَّ کَیْدِى مَتِین".
ای پیامبر! نکند تو از مخالفانِ جریانِ وحی، اجر و مزدی مطالبه کرده که برایشان پذیرشِ وحی تا این حد سنگین است: "أَم تَسئَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ". یا غیب فقط نزدِ ایشان است و خودشان آنرا مینویسند: " أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ"؟
مسئولیتگریزی ممنوع
قرآنستیزیِ جریانهای مخالفِ وحی نباید منجر به دلسردیِ پیامبر شود. دارائیِ روز افزونِ آنان نیز نشانهی استدراج، املاء و کیدِ خدا است نه دلیلِ برتریِ جایگاهِ اخرویِ مجرمین نسبت به مسلمین. استدراج و املاءِ دشمنانِ قرآن و نابودیِ تدریجیِ آنان، سنت و حکمِ خدا است و باید پیامبر در برابرِ این حکم، صبور و شکیبا باشد: " فَاصْبِر لحُکْمِ رَبِّک".
ای رسولِ من! مبادا مانندِ حضرتِ یونس که توسطِ ماهی بلعیده شد، صحنه را بدونِ اجازه و زود خالی کنی: "وَ لَا تَکُن کَصَاحِبِ الحُوتِ إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَکْظُوم". ترکِ پُست قبل از صدورِ امرِ خدا، گریز از مسئولیت محسوب میشود. اگر نعمتی از جانبِ پروردگار، این نقیصه را جبران نمیکرد قطعا حضرتِ یونس به صحرا افکنده میشد و موردِ سرزنش قرار میگرفت: "لَّوْ لَا أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ". اما خدا او را برگزید و از صالحان قرار داد: "فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ". این تعبیر نشان میدهد که خدا با کسی تعارف ندارد و شخصی که از مسئولیتهای اجتماعی بگریزد را از صحنه خارج میکند؛ حتی اگر مانند یونسِ نبی، مقامِ پیامبری داشته باشد!!
ادامهی جنگِ روانی علیهِ پیامبر
گفتیم که پیامبر در برابرِ جریانهای مخالفِ وحی، موظف به صبر و عدمِ سازش است. چرا که طبقِ سنتِ استدراج و املاء، دارامندانِ مخالفِ وحی محکوم به شکست هستند و اساساً دارائی، ملاکِ برتریِ انسانها نیست. مثالِ اصحاب الجنة شاهدِ روشنی بر پوچیِ مال و بنون است.
خالی نکردنِ میدان توسطِ رسولِ خدا موجبِ تشدیدِ غضبِ جریاناتِ مخالفِ وحی شده است. به همین خاطر حیرتزده و عصبانی مجددا تهمتِ بیتأثیرِ جنزدگی را تکرار میکنند: وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمَجنُونٌ". یعنی کم مانده مخالفانِ وحی، پیامبر را با چشمانشان بلغزانند و به زمین بزنند آنگاه که مقابلهگریِ این سوره با توطئه را شنیدند. اینجا بود که دوباره تهمتِ جنزدگیِ پیامبر را بر سرِ زبانها انداختند؛ و حال آنکه قرآن فقط یادآورِ عالمیان است: "وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلعَالَمِینَ".
جمعبندی
جریانهای مخالفِ وحی همواره با ابزارهای متنوع و لحنهایِ گوناگون در صدد تضعیفِ باورهایِ مؤمنان هستند. پیشرفتِ مادیِ قرآنستیزان گاهی این تداعی را در ذهنِ انسان ایجاد کند که آنان قویتر و برتر از مؤمنانند. این تصورِ غلط، موجبِ دلسردی مسلمین و سستی آنان در مقابله با دشمنانِ دین میشود.
سورهی قلم در گامِ اول به حمایت از جبههی ایمان میپردازد و قرآن کریم و رسولِ دارایِ خُلُقِ عظیم را نشانهی حقانیتِ جبههی اسلام میداند. وقتی حق با ما باشد، اگر همهی دنیا از سرِ غیظ ما را مجنون، افراطی، عقبمانده و... خطاب کنند، باکی نیست. جبههی باطل خاصیت و خصوصیتش اتهامزنی، ناجوانمردی و بد دهنی است. در گامِ دوم با ذکرِ مثالِ صاحبانِ باغ، به مؤمنان اطمینان میدهد که ثروت و قدرت، اگر علیهِ خدا بکار رود نتیجهای جز شکست و سقوط نخواهد داشت. در گامِ سوم، دارائیِ روز افزونِ دینستیزان را نشانهی استدراج، املاء و کید خدا دانست نه برتری. سنتِ خدا نابودیِ تدریجیِ دشمنان است و مؤمنان نیز با تأسی به پیامبر باید استقامت بورزند و صحنه را خالی نکنند.
بیاناتِ مقام معظم رهبری
قرآن به ما میگوید وقتی اینکار را تمام کردی، این تلاش را تمام کردی، تازه خودت را آماده کُن بایست برای ادامهی کار: "فَإذا فرغتَ فانصَب"... اصلا بُن بستی وجود ندارد در آرمانخواهیِ صحیح و واقعبینانه.[4] بنده خیلی اوقات دلم به حال حضرت یونس میسوزد. مگر چه کار کرده بود [که گفت]: "سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظلِمینَ". [آن هم] با آن مجازات سختی که خدای متعال به حضرت یونس داد. خب ایشان هر چه قومش را دعوت کرد، هر چه کرد، گوش نکردند، این هم با آنها قهر کرد، گذاشت رفت بیرون [شهر]؛ کارش همین بود دیگر. حالا اگر چنانچه یک عالِمی مثلاً فرض کنید در یک شهری نصیحت کند، مردم گوش نکنند حرفش را و بگوید پس من نمیمانم در این شهر و پا شود برود بیرون، خب کار بدی است امّا [آیا] مجازاتش این است که برود در دریا و در دل نهنگ و خدای متعال بگوید اگر او تسبیح نمیکرد، "لَلَبِثَ فی بَطنِه اِلی یَومِ یُبعَثونَ". بنا بوده تا قیامت در شکم ماهی بماند! جزائش این است؟ امّا [با این حال] یونس را خدای متعال این جوری مجازات میکند چرا؟ چون پیغمبر است؛ میگوید شما پیغمبری؛ "فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیهِ" خیال کرد ما بر او سخت نمیگیریم؛ "نَقدِرَ" یعنی سخت گرفتن. "فَنادَی فِی الظُّلماتِ أن لا اِلهَ اِلّا اَنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظالِمینَ". خودش را ظالم دانست، اعتراف کرد: "فَاستَجَبنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الغَمِّ".[5]
[1]. علامه طباطبائی ابتدا معانیِ مختلفِ قلم در کلامِ مفسرین را نام بُرده و سپس با تعبیرِ "هی احتمالات واهیة" همه را رد میکند. بنظرِ علامه در این آیه، مطلقِ قلم بعنوانِ یکی از نعماتِ الهی موردِ تقدس پروردگار قرار گرفته است. اما با در نظرِ گرفتن آیهی "علّمَ بالقلم" در سورهی علق و توجه به اینکه تهمتِ جنزدگی بعد از "لما سمعوا الذکر" مطرح شده میتوان نتیجه گرفت که قلم در این آیه بمعنایِ "قلمِ وحی" است.
[2]. نعمة ربک در آیهی شریفه، نه مطلق نعمات است و نه نعمتِ نبوت. چرا که هیچ قرینهای در آیاتِ سورهی قلم بر ایندو معنا وجود ندارد. اما اگر نعمة رب را "قرآن" بدانیم، به آیهی 51 از این سوره میتوان استناد کرد. به این بیان که وقتی اتهامزنان، "سَمِعُوا الذکرَ" شدند، ندایِ "یَقُولونَ إنَّه لَمَجنُونٌ" سر دادند. پس آن نعمتی که بواسطهاش پیامبر را جنزده خواندند، همین قرآن بود.
[3]. عبارتِ "لایستثنونَ" جمله حالیه برای "یصرمُنّها" است و نه "أقسموا". چون اولا به "یصرمُنّها" نزدیکتر است و ثانیا با جملهی "أن لَّا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکم مِّسکِینٌ " سازگارتر است. طبقِ این ترکیب، معنای آیه بدین صورت است: "سوگند خوردند که صبح همه میوهها را بچینند و هیچ میوهای را از چیدن، استثنا نکنند".
[4]. دیدار دانشجویان 6/5/92
.[5] دیدار قوه قضائیه 9/4/98