؟؟

وب‌سایت شخصی

؟؟

وب‌سایت شخصی

» هـویــت: ؟؟
» ولــــادت: 12/مرداد/1362
» شهادت: پا رکابِ آقا انشاء الله
» شریعت: اسلام / شیعه‌ی اثناعشری

» مـلیـــت: ایران
» سکونت: تهران
» تحصیلات: اشتغال به تحصیل سطحِ سه
» سِــمَت: مُدرس/محقق/مُبلّغ/مشاور

» دور گفـت: 09192959470
» پــُـســـت: sadrismm@iran.ir
» ایتـــا چت: SmmSadri@

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

مقابله پیامبر با جبهه ی مخالف وحی

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۰۹ ق.ظ

مقدمه

سوره ی قلم، از یک جنگِ روانی و تبلیغاتی بر علیهِ پیامبر سخن می‎گوید. این جنگِ نرم از جانبِ مخالفانِ وحی بر حضرت تحمیل شده است. پشتیبانیِ خدا از رسولِ خدا، مسئولیت‎هایِ ایشان در مواجهه با این جنگ و سختی‎هایی که در مسیرِ ایشان قرار دارد می‎تواند الگویِ مناسبی باشد برای کسانی که در زمینه‎ی فرهنگِ دینیِ جامعه احساس مسئولیت و دغدغه می‎کنند. 

جنگِ روانی علیه پیامبر

رسولِ خدا با قاطعیت، برای مردم قرآن می‎خواند و مقروء خود را الهاماتِ وحیانی معرفی می‎کند: "ن و القَلَمِ وَ ما یَسطُرونَ". سوگند به قلمِ نورانیِ وحی[1] و آن آیاتی که فرشتگان، سطر به سطر می‎نویسند. جبهه‎ی کفر اما قرآن را القائاتِ شیطانی می‎خواند و با حربه‎ی "جن‎زدگی" و زیرِ سوال بردنِ صحتِ ادعایِ پیامبر، امیدوار است مقبولیتِ ایشان را در اذهانِ عمومی تخریب کند. تصورِ مخالفان جریان وحی این است که جنگِ روانیِ مزبور و تخریبِ شخصیتِ پیامبر، باعث می‎شود ایشان از مواضعِ آرمانی و الهی عقب‏نشینی کرده و پایِ میزِ معامله و مسامحه بنشیند: "وَدّوا لَو تَدهِنُ فَیُدهِنونَ".

پشتیبانی از پیامبر

خدا در میانه‎ی این جنگِ روانی، رسولش را موردِ پشتیبانی سه جانبه‎ی خود قرار می‎دهد:

1. قرآن نعمتی از جانبِ ربّ است که ثابت می‎کند تو مجنون نیستی: "ما أنتَ بِنِعمةِ ربِّکَ بِمَجنُون". در آینه‎ی نعمتِ قرآن[2] و این محتوایِ سلیم به خوبی می‎توان به وحیانیتِ قرآن و شخصیتِ عاری از جن‎زدگیِ تو پی بُرد.  

2. اجرِ بی‎پایانِ الهی به ازایِ تحملِ تُهمت‎هایی که بخاطرِ قرآن می‏شنوی نصیبِ تو می‎شود: "وَ إنَّ لکَ لأجراً غیرَ ممنونٍ".

3. ثالثاً خُلقیات، ملکاتِ نفسانی و علوِ شخصیتیِ تو نشانه‎ای آشکار مبنی بر جن‎زده نبودنِ تو است: "وَ إنَّک لَعلی خُلُقٍ عَظیمٍ"؛ و این دشمنانِ تو هستند که مفتونِ دنیا و شیطان شده‎اند: "فَسَتُبصِرُ و یُبصِرونَ بِأییِّکُمُ المَفتونُ". خدا نیز گمراه و راه‎یافته را می‌شناسد: "إنَّ ربَّکَ هُوَ أعلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سَبیلِهِ وَ هُوَ أعلَمُ بالمُهتَدینَ".

مسئولیتِ پیامبر

با تبرئه‎ی رسولِ خدا از اتهامِ جنون و شکسته شدنِ فضای موجود، اکنون نوبت به بیان تکلیف و مسئولیتِ پیامبر در قبالِ مخالفانِ جریانِ وحی است. در این بخش از سوره‎ی قلم خدا پیامبرش را به عدمِ پیروی از دشمنانِ جریانِ وحی فرمان می‎دهد: "فَلاتُطعِ المُکَذِّبینَ وَدّوا لَو تَدهِنُ فَیُدهِنونَ". این تعبیر به روشنی نشان می‎دهد که هدفِ دشمنانِ قرآن از این فضاسازی‎ها، ایجادِ زمینه‎ی تبعیت، مسامحه و انفعالِ پیامبر است.

در آیه ‏ی بعدی مجددا عدمِ تبعیت از دشمنانِ قرآن موردِ تاکید قرار می‎گیرد: "وَ لا تُطِع کُلَّ حَلّافٍ مَهینٍ" و سپس تا آیه‎ی پانزدهم به بیانِ هشت خصلت از خصلت‎هایِ دشمنانِ جریانِ وحی پرداخته می‎شود.   

خصوصیتِ دشمنان پیامبر

وقتی دشمنانِ وحی با راه‎اندازیِ فضایِ تبلیغاتی و نسبت دادنِ اتهامِ جنون قصدِ ترورِ شخصیتِ پیامبر را کردند، خدا نیز از بابِ مقابله به مثل، شخصیتِ آنان را موردِ هدف قرار می‎دهد. خصوصیاتِ شخصیتیِ دشمنانِ جریانِ وحی بدین شرح است:

1. حلّاف: تهمتِ جنونِ پیامبر را با تکرار، تاکید و سوگند به خوردِ جامعه می‏دادند؛ چرا که تکرارِ دروغ، آن‎را راست می‎نمایاند! حلّاف بمعنایِ بسیار سوگند خور است.

2. مَهین: فرومایه‎اند و برای پیشبُردِ اهدافشان از روش‎های ناجوانمردانه و پَست بهره می‏بردند.

3. هَمَّاز: در خفا از رسولِ خدا بدگویی می‎کردند و به زعمِ خود از عیوب و نقاطِ ضعفِ پیامبر به نفعِ خودشان بهره‎برداری می‎کردند.

4. مَشَّاءٍ بنمیم: عیبِ پنداریِ خود از پیامبر را خانه به خانه نقل می‎کردند و اندیشه‎شان را توسعه می‎دادند.

5. مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ: مانع گسترش قرآن که خیر است می‏شدند.

6. مُعْتَدٍ أَثِیمٍ: تجاوز پیشه‏ی پُرگناه بودند.

7. عُتُلٍّ بَعدَ ذلک: علاوه بر صفاتِ فوق، درشت‎خو و خشن بودند.

8. زَنیمٍ: بی اصل و نسب و حرام‎زاده بودند.

ریشه‎ی دشمنی با پیامبر

این صفاتِ ناشایست که عصاره‎اش در تهمت جنون به پیامبر نمود یافت، ریشه در ثروت و قدرتشان دارد: "أن کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ". دشمنانِ جریانِ وحی با تکیه بر ثروت و قدرت با این لحن و ادبیات یک عملیاتِ روانی بر علیهِ پیامبر در جامعه راه انداخته‎اند تا حضرت را به موضعِ سازش بکشانند و با دهن‎کجی به مقدسات، قرآنِ وحیانی را کتابی خرافی معرفی کنند: "إذا تُتلَی عَلیهِ آیاتُنا قالَ أساطِیرُ الأوَّلینَ".

خدا علاوه بر افشاگریِ شخصیتی، در آیه‎ی شانزدهم به تهدیدِ دشمنانِ وحی که اکنون بخاطرِ بهره‎مندی از مال و بنون، مانند فیل احساسِ قدرت کرده‎اند می‎پردازد: "سَنَسُمَهُ عَلَی الخُرطومِ". یعنی بزودی داغِ خواری می‎گذاریم بر خرطومش! این مال و آن بنون همگی مایه‎ی ابتلاء و آزمایشِ شماست، نه دست‎مایه‎ای برای منع از گسترش و توسعه‎ی قرآن که خیرِ مطلق است: "إنّا بَلَوناهُم کَما...".

قصه‎ی صاحبانِ باغ

تا این‎جا گفتیم که ایراد اتهام از جانبِ دارامندان به پیامبر با قصدِ انفعالِ حضرت بود. اما خدا با ابلاغِ راهبُردِ "سازش ممنوع" با این فضای تبلیغاتی مقابله کرد. در آیاتِ پیشِ رو با قومی از امت‎هایِ گذشته آشنا می‎شویم بنامِ اصحابُ الجنة یا همان صاحبانِ باغ که مانند دشمنانِ جریانِ وحی، طیّ یک اقدامِ جمعی و مشورتی سوگند خوردند بر بکارگیریِ دارائی‎شان در منعِ خیر! نه صاحبانِ باغ و نه دشمنانِ معاصرِ رسولِ خدا به این توجه نداشتند که مال و بنون، مایه‎ی آزمایششان بود: "إنّا بَلَوناهُم کَما بَلَونَا أصحابَ الجَنَّةِ...".

ماجرا از آن‎جا آغاز شد که صاحبانِ باغ سوگند خوردند صبحِ زود میوه‎ی باغ را بچینند و سهمی برای فقرا باقی نگذارند: "...إذ أقسَموا لَیَصرِمُنَّها مَصبِحینَ و لایَستَثنُونَ".[3] اما همان شب که همه خواب بودند، پدیده‎ای چرخنده از جانبِ پروردگار آمد و باغ، به مثابهِ یک بوستانِ چیده شده در آمد: "فَطافَ عَلَیها طَائفٌ مِّن ربِّکَ وَ هُمْ نَائمُونَ فَأصبَحَت کالصَّرِیمِ"!!

صاحبانِ باغ، به وقتِ صبح یکدیگر را ندا دادند به این‎که بامداد حرکت کنید اگر چیننده‎ی باغ هستید: "فَتَنَادَوا مُصبِحِینَ أنِ اغدُوا علَى حَرثِکمْ إن کُنتُم صَارِمِینَ". پس حرکت کردند در حالی که آهسته با یکدیگر می‎گفتند امروز مبادا مسکینی بر شما وارد شود و این‎گونه منعِ خیر کردند: "فَانطَلَقُوا وَ هُم یَتَخَافَتُونَ أن لَّا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکم مِّسکِینٌ". صبحِ علی الطلوع به این قصد راه افتادند که توانا هستند بر چیدنِ باغ و منعِ انفاق: "وَ غدَوا علی حَردٍ قادِرینَ". اما وقتی به باغ رسیدند، گمان کردند راه را اشتباه آمده‎اند: "فَلَمّا رَأوها قالوا إنّا لَضالّونَ". اما در واقع راه را گم نکرده بودند؛ بلکه از محصولِ باغ محروم شده بودند: "بَل نحنُ مَحرومونَ".

در بینِ آنان عاقل‎ترینشان گفت آیا قبلا به شما نگفتم چرا خدا را منزه از عجز و قادر بر دارائی‎تان نمی‎دانید: "قالَ أوسطُهم ألَم أقُل لکم لَولا تُسَبِّحونَ"؟ این اتفاق آنان را بیدار کرد و همه پاسخ دادند: "قالوا سُبحانَ ربِّنا إنّا کُنّا ظالِمینَ". سپس یکدیگر را سرزنش کرده و به سرکشیِ خود اعتراف نمودند: "فأقبَلَ بَعضُهُم علی بَعضٍ یَتَلاوَمونَ قالوا یا وَیلَنا إنّا کُنّا طاغینَ". امید است پروردگارمان بهتر از این باغ را به ما عنایت فرماید چرا که ما بسویِ ربِّ خود راغب هستیم: "عَسى ربُّنا أن یُبْدِلَنَا خَیراً مِنهَا إِنَّا إِلىَ‏ رَبِّنَا رَاغِبُونَ". عذابِ خدا این‏گونه است و قطعا عذابِ آخرت بزرگ‎تر است اگر می‎دانستند: " کَذَالِکَ الْعَذَابُ وَ لَعَذَابُ الآخِرَةِ أَکْبرُ لَوْ کاَنُواْ یَعْلَمُون".

خطابِ قصه‎ی اصحاب الجنة، به پیامبری است که قرار است طبقِ فرمانِ "لا تُطع" در برابرِ جریاناتِ مخالفِ وحی کوتاه نیاید: ای رسولِ ما! آیا قصه‎ی صاحبان باغ را شنیده‎ای؟ آن‎گاه که گمان می‎کردند هیچ‎کس قدرتِ مقابله با خواسته‎ی آنان را ندارد؟ دیدی چگونه خدا مانعِ بهره‎مندی آنان از دارائی‎شان شد؟ ثروت و قدرتِ کنونیِ دشمنانِ وحی نیز از بابِ ابتلاء و آزمایشِ آنان است و تا خدا نخواهد آنان نمی‎توانند بر تو غالب شوند. پس به پشتیبانیِ خدا در برابرِ جنگِ روانیِ دارامندانِ مخالفِ جریانِ وحی بایست، از آنان تبعیت مکن و از درِ سازش داخل مشو.

عدم تساویِ موافقان و مخالفان وحی 

تا این‎جا گفتیم که پیامبر نباید در برابرِ جریان‎های مخالفِ وحی کوتاه بیاید؛ هر چه قدر هم که ثروتمند و قدرتمند باشند. قصه‎ی اصحاب الجنة نشان داد که تا خدا نخواهد، صاحبانِ قدرت و ثروت، توانائیِ غلبه بر پیامبر را ندارند. اما مخالفانِ وحی، بدونِ توجه به این منطق، مال و بنون را مایه‎ی برتری می‎دانند. اینان تصور می‎کنند چون جایگاهشان هر روز بهتر می‎شود پس مدیریتِ امور دستِ خودشان است و در آخرت نیز جایگاهِ بهتری نسبت به پیامبر و مسلمین خواهند داشت.

خدا جایگاهِ بهشتیِ متقیان را به رُخِ دارامندانِ مخالفِ وحی می‏کِشد: إنَّ لِلمُتقینَ عندَ رَبِّهِم جَناتِ النَّعیمِ". با کدام معیارِ عقلی حکم می‏کنید به تساویِ کسی که تسلیمِ وحی شده و کسی که مخالفِ وحی است: "أفَنجعَلُ المُسلمینَ کالمُجرمینَ ما لَکُم کیفَ تَحکُمونَ"؟ در کدام کتاب، نقل شده که شما در قیامت نیز هر جایگاهی را بخواهید اختیار می‎کنید: " أم لَکم کِتَابٌ فِیهِ تَدرُسُونَ إِنَّ لَکم فِیهِ لَمَا تخَیَّرون"؟ آیا عهدنامه‎ای با خدا به نفعِ خود نوشته‎اید: "أم لَکم أیمَانٌ عَلَینَا بَالِغَةٌ إِلىَ یَومِ الْقِیَامَةِ  إِنَّ لَکم لمَا تَحکُمُون"؟

چه کسی صحتِ گزاره‎ی "تساویِ مسلم با مجرم" را در قیامت زعامت و تضمین میکند؟ عقل؟ نقل؟ عهد؟ شرکاء؟ "سَلْهُمْ أَیُّهُم بِذَالِکَ زَعِیم". یا شاید شرکائی دارند که شفاعتشان می‏کند و ضمانتِ این گزاره را تضمین کرده است! اگر چنین است شفیعانشان را احضار کنند: "أَمْ لهُمْ شُرَکاَءُ فَلْیَأْتُواْ بِشُرَکاَئهِمْ إِن کاَنُواْ صَادِقِین".

تهدید مخالفانِ وحی

قیامت، روزگاری است که در آن به نشانه‎ی درماندگی ساقِ پا نمودار شَوَد: " یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاق"؛ و دشمنانِ جریانِ وحی به سجده فراخوانده می‎شوند اما توانائیِ این کار را ندارند: "وَ یُدْعَوْنَ إِلىَ السُّجُودِ فَلَا یَسْتَطِیعُون". در حالی که دیدگانشان خاشع است و ذلت آنان را فراگرفته: "خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّة". به یقین ایشان در دنیا وقتی سالم بودند همواره به سجده دعوت می‎شدند: "وَ قَدْ کاَنُواْ یُدْعَوْنَ إِلىَ السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُون".

ای پیامبر! مرا با کسانی که کلامِ نورانیِ وحی را انکار می‎کنند واگذار: "فَذَرْنىِ وَ مَن یُکَذِّبُ بَهذَا الحَدِیث". آنان که ثروتِ ابتلائیِشان را در راهِ مخالفت با وحی بکار بسته‎اند، خدا با استدراج و املاء تهدیدشان می‎کند نه با فقر و هلاکت! خدا می‎خواهد آنان را تدریجاً با مال و بنون و در اوجِ قدرت نابود کند. مهلتِ کنونی از بابِ مکر است و نه لطف: "سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلىِ لهُمْ  إِنَّ کَیْدِى مَتِین".

ای پیامبر! نکند تو از مخالفانِ جریانِ وحی، اجر و مزدی مطالبه کرده که برایشان پذیرشِ وحی تا این حد سنگین است: "أَم تَسئَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ". یا غیب فقط نزدِ ایشان است و خودشان آن‎را می‎نویسند: " أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ"؟

مسئولیت‎گریزی ممنوع

قرآن‏ستیزیِ جریان‏های مخالفِ وحی نباید منجر به دل‎سردیِ پیامبر شود. دارائیِ روز افزونِ آنان نیز نشانه‎ی استدراج، املاء و کیدِ خدا است نه دلیلِ برتریِ جایگاهِ اخرویِ مجرمین نسبت به مسلمین. استدراج و املاءِ دشمنانِ قرآن و نابودیِ تدریجیِ آنان، سنت و حکمِ خدا است و باید پیامبر در برابرِ این حکم، صبور و شکیبا باشد: " فَاصْبِر لحُکْمِ رَبِّک".

ای رسولِ من! مبادا مانندِ حضرتِ یونس که توسطِ ماهی بلعیده شد، صحنه را بدونِ اجازه و زود خالی کنی: "وَ لَا تَکُن کَصَاحِبِ الحُوتِ إِذْ نَادَى‏ وَ هُوَ مَکْظُوم". ترکِ پُست قبل از صدورِ امرِ خدا، گریز از مسئولیت محسوب می‎شود. اگر نعمتی از جانبِ پروردگار، این نقیصه را جبران نمی‎کرد قطعا حضرتِ یونس به صحرا افکنده می‎شد و موردِ سرزنش قرار می‎گرفت: "لَّوْ لَا أَن تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ". اما خدا او را برگزید و از صالحان قرار داد: "فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ". این تعبیر نشان می‏دهد که خدا با کسی تعارف ندارد و شخصی که از مسئولیت‎های اجتماعی بگریزد را از صحنه خارج می‏کند؛ حتی اگر مانند یونسِ نبی، مقامِ پیامبری داشته باشد!!

ادامه‎ی جنگِ روانی علیهِ پیامبر

گفتیم که پیامبر در برابرِ جریان‎های مخالفِ وحی، موظف به صبر و عدمِ سازش است. چرا که طبقِ سنتِ استدراج و املاء، دارامندانِ مخالفِ وحی محکوم به شکست هستند و اساساً دارائی، ملاکِ برتریِ انسان‏ها نیست. مثالِ اصحاب الجنة شاهدِ روشنی بر پوچیِ مال و بنون است.

خالی نکردنِ میدان توسطِ رسولِ خدا موجبِ تشدیدِ غضبِ جریاناتِ مخالفِ وحی شده است. به همین خاطر حیرت‎زده و عصبانی مجددا تهمتِ بی‎تأثیرِ جن‎زدگی را تکرار می‎کنند: وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمِعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمَجنُونٌ". یعنی کم مانده مخالفانِ وحی، پیامبر را با چشمانشان بلغزانند و به زمین بزنند آن‎گاه که مقابله‎گریِ این سوره با توطئه را شنیدند. این‎جا بود که دوباره تهمتِ جن‎زدگیِ پیامبر را بر سرِ زبان‎ها انداختند؛ و حال آن‎که قرآن فقط یادآورِ عالمیان است: "وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلعَالَمِینَ".

جمعبندی

جریان‏های مخالفِ وحی همواره با ابزارهای متنوع و لحن‎هایِ گوناگون در صدد تضعیفِ باورهایِ مؤمنان هستند. پیشرفتِ مادیِ قرآن‎ستیزان گاهی این تداعی را در ذهنِ انسان ایجاد کند که آنان قوی‎تر و برتر از مؤمنانند. این تصورِ غلط، موجبِ دلسردی مسلمین و سستی آنان در مقابله با دشمنانِ دین می‎شود.

سوره‎ی قلم در گامِ اول به حمایت از جبهه‎ی ایمان می‎پردازد و قرآن کریم و رسولِ دارایِ خُلُقِ عظیم را نشانه‏ی حقانیتِ جبهه‎ی اسلام می‎داند. وقتی حق با ما باشد، اگر همه‎ی دنیا از سرِ غیظ ما را مجنون، افراطی، عقب‎مانده و... خطاب کنند، باکی نیست. جبهه‎ی باطل خاصیت و خصوصیتش اتهام‎زنی، ناجوانمردی و بد دهنی است. در گامِ دوم با ذکرِ مثالِ صاحبانِ باغ، به مؤمنان اطمینان می‎دهد که ثروت و قدرت، اگر علیهِ خدا بکار رود نتیجه‎ای جز شکست و سقوط نخواهد داشت. در گامِ سوم، دارائیِ روز افزونِ دین‎ستیزان را نشانه‎ی استدراج، املاء و کید خدا دانست نه برتری. سنتِ خدا نابودیِ تدریجیِ دشمنان است و مؤمنان نیز با تأسی به پیامبر باید استقامت بورزند و صحنه را خالی نکنند.

بیاناتِ مقام معظم رهبری

قرآن به ما می‎گوید وقتی این‎کار را تمام کردی، این تلاش را تمام کردی، تازه خودت را آماده کُن بایست برای ادامه‎ی کار: "فَإذا فرغتَ فانصَب"... اصلا بُن بستی وجود ندارد در آرمان‎خواهیِ صحیح و واقع‎بینانه.[4] بنده خیلی اوقات دلم به حال حضرت یونس می‎سوزد. مگر چه کار کرده بود [که گفت]: "سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظلِمینَ". [آن هم] با آن مجازات سختی که خدای متعال به حضرت یونس داد. خب ایشان هر چه قومش را دعوت کرد، هر چه کرد، گوش نکردند، این هم با آن‎ها قهر کرد، گذاشت رفت بیرون [شهر]؛ کارش همین بود دیگر. حالا اگر چنانچه یک عالِمی مثلاً‌ فرض کنید در یک شهری نصیحت کند، مردم گوش نکنند حرفش را و بگوید پس من نمیمانم در این شهر و پا شود برود بیرون، خب کار بدی است امّا [آیا] مجازاتش این است که برود در دریا و در دل نهنگ و خدای متعال بگوید اگر او تسبیح نمی‎کرد، "لَلَبِثَ فی بَطنِه اِلی یَومِ یُبعَثونَ". بنا بوده تا قیامت در شکم ماهی بماند! جزائش این است؟ امّا [با این حال] یونس را خدای متعال این‌ جوری مجازات می‎کند چرا؟ چون پیغمبر است؛ می‎گوید شما پیغمبری؛ "فَظَنَّ اَن لَن نَقدِرَ عَلَیهِ‌" خیال کرد ما بر او سخت نمی‎گیریم؛ "نَقدِرَ" یعنی سخت گرفتن. "فَنادَی فِی الظُّلماتِ أن لا اِلهَ اِلّا اَنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظالِمینَ". خودش را ظالم دانست، اعتراف کرد: "فَاستَجَبنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الغَمِّ".[5]


[1]. علامه طباطبائی ابتدا معانیِ مختلفِ قلم در کلامِ مفسرین را نام بُرده و سپس با تعبیرِ "هی احتمالات واهیة" همه را رد می‎کند. بنظرِ علامه در این آیه، مطلقِ قلم بعنوانِ یکی از نعماتِ الهی موردِ تقدس پروردگار قرار گرفته است. اما با در نظرِ گرفتن آیه‎ی "علّمَ بالقلم" در سوره‎ی علق و توجه به این‎که تهمتِ جن‎زدگی بعد از  "لما سمعوا الذکر" مطرح شده می‎توان نتیجه گرفت که قلم در این آیه بمعنایِ "قلمِ وحی" است.

[2]. نعمة ربک در آیه‎ی شریفه، نه مطلق نعمات است و نه نعمتِ نبوت. چرا که هیچ قرینه‎ای در آیاتِ سوره‎ی قلم بر این‎دو معنا وجود ندارد. اما اگر نعمة رب را "قرآن" بدانیم، به آیه‎ی 51 از این سوره می‎توان استناد کرد. به این بیان که وقتی اتهام‎زنان، "سَمِعُوا الذکرَ" شدند، ندایِ "یَقُولونَ إنَّه لَمَجنُونٌ" سر دادند. پس آن نعمتی که بواسطه‎اش پیامبر را جن‎زده خواندند، همین قرآن بود.

[3]. عبارتِ "لایستثنونَ" جمله حالیه برای "یصرمُنّها" است و نه "أقسموا". چون اولا به "یصرمُنّها" نزدیک‎تر است و ثانیا با جمله‎ی "أن لَّا یَدخُلَنَّهَا الیَومَ عَلَیکم مِّسکِینٌ " سازگارتر است. طبقِ این ترکیب، معنای آیه بدین صورت است: "سوگند خوردند که صبح همه میوه‎ها را بچینند و هیچ میوه‎ای را از چیدن، استثنا نکنند".

[4]. دیدار دانشجویان 6/5/92

.[5] دیدار قوه قضائیه 9/4/98

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی