لیله القدر
لا حول ولا قوّة الا بالله العلی العظیم
استغفر الله الذی لا اله الا هو الحیّ القیّوم الرحمن الرحیم ذو الجلال و الاکرام و اتوب الیه من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه
در میان جمع و اما با تو دارم خلوتی
دارد این گوشه نشینیِ سحرها، لذتی
دیگه سحرهای ماه رمضون داره تموم میشه
گفتم فراق را نبینم دیدم / آمد به سرم از آنچه میترسیدم
خداحافظ ماه رمضون...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفرهی هر میــــهمانی زینتی دارد ولی
این همه مهمانِ زیبا، من ندارم زینتی
بیا مهدی بیا دورت بگردم / بیا تا دست خالی بر نگردم
بیا مهدی بیا دردم دوا کن / مرا با دیدنت حجت روا کن
گُل سرخ و سفیدَم کِی میآیی / سحر خیز مدینه کِی میایی
عزیزم مادرِت چشم انتظاره / شفای زخم سینه کِی میآیی
آهای شب زندهدار سرّ لیلة القدر، فاطمه هست؛ میخوام ببرمت خونهی فاطمه... اون لحظهای که دیگه داشت وصیّت آخرش رو به علی میکرد میفرمود: "غسِلنی و لا تَکشِفنی". علی وقتی معنی این جمله رو فهمید که شروع کرد به غسلِ فاطمه.
دردَت به سینه بود و به علی نگفتیاش / غم پرور علی چقدر زود میروی
یعنی تا اسماء شروع کرد به پیکر بی جان و مطهر خانم آب بریزه، علی سر به دیوار گذاشت... .
اسما بریز آبِ روان بر روی گلبرگِ گلم
یاسَم شده چون ارغوان وای از دلم وای از دلم
بود و نبودم یاسِ کبودم یا فاطمه یا فاطمه
بفاطمَةَ الهی العفو...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من قرآن بسر رو نمیخوام طولانی کنم
قبلش یک مناجاب با خدا
یه ذکر مصیبت به نام مولا که رسیدیم
آخرشم مناجات با امام زمان و التماس دعا
ای حضورِ قُربِ کویَت، مایهی آرامشم
همکلامم میشوی، تا میکنم هم صحبتی
توی ابو حمزه میخونی: "وَالحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی".
من همهی ثانیهها را با تو خواهم طی شود
و ز پی این عشقبازی از تو خواهم همت
وَ اعنّی علی البکاء علی نفسی....
هر جا نشستی بگو الهی العفو
ـــــــــــــــــــــــــ
میزبان تویی میهمان منم / مهربان تویی خسته جان منم
ای خدای من
ای کلام دل ذکر نام تو / هر دلی بُوَد مست جان تو
عفو مجرمان شد مرام تو / (تو فقط باید منو ببخشی)
ای خدای من....
من بدم مرا آبرو بده / در غمت مرا رنگ و بده
سینهی مرا شست و شو بده/ ای خدای من....
باهاش حرف بزن...
تو مراد هر دل۫شکستهای / تو امید هر جانِ خستهای / تو کلید درهای بستهای
ای خدای من....
با خدا حرف زدی ماه رمضونت مالِ کیه؟
ای حسین من...
من ز کودکی عاشق تو ام
الهی العفو
ــــــــــــــــــــــــــــ
قرآن باز
اللهم إنّی اسئلکَ بکتابِکَ المنزَلِ و ما فیه، و فیهَ اسمک الاکبر و اسمائکَ الحُسنی و ما یُخافُ و یُرجی، أن تَجعلَنی مِن عتَقائکَ مِنَ النّار (اینجا وقت به زبان آوردن حاجته)
تو خدای مهربونی / تو منو نمیسوزونی
درِ خونهی تو بازه / دستای گدا درازه
خدا با همه خداییش / یه جا بر بندهش مینازه
ملائکه! ببینید بندههای من نیمههای شب اومدن....
من پشیمونم خدایا / من پریشونم خدایا
آ خدا تو بی نیازی / کریمو بنده نوازی
از قدیمیها شنیدم / با گنهکارا میسازی
تو خدای مهربونی / تو منو نمیسوزونی
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
مصحف به سر
اللهم بحقّ هذا القرآن، و بحق مَن ارسلتَه به، و بحقّ کلّ مومن مدحتَه فیه، و بحقّک علیهم، فلا احدَ اعرفُ بحقکَ منه
بکَ یا اللهُ
بمحمدٍ
السلام علیک یا امیر المومنین....
یه مثلِ پری شبی شبِ یتیمی بچههای علی بود. بچهها دورِ بستر بابا حلقه زدن؛ یه طرف حسنین یک طرف زینبین دارن بی رمق به چهرهی زرد بابا نگاه میکنن! من میگم امان از دلِ زینب، چه شامِ غریبی شد براش پری شب! شاید یادِ شام غریبانهی مادرش زهرا افتاد. ای تکیه گاهِ زینبِ غریب کجا میروی؟
جای مادر دور تو میگردمو از تو پرستاری کنم
صورت زردت بینم اشک خون جاری کنم
بابا تو فقط راحت بخواب ای بستری بابای من
من بجایَت تا سَحر در سجدهها زاری کنم
میگن لحظاتی مولا خوابید اشکِ چشم امام مجتبی روی صورت بابا ریخت. علی چشماشو باز کرد فرمود حسنَم چرا گریه میکنی؟ مگه نخواستی راحت بشم عزیز دلم؟
دلم ز دنیا سیره به دست غم اسیره
خدا به دادم برس بابام داره میمیره
علیّ دلشکسته بار سفر رو بسته
از غما راحت میشه این پیرمرد خسته
خدا نگهدارتون دست علی یارتون
دارم میرم از کوفهی غمبارتون
بعد رو کرد به زینب فرمود "الله الله فی الایتام". یعنی دخترم هوای یتیما رو داشته باش.
شیر آوردم نخوردی حالیا ایتام شهر
شیر آوردند از تو رفع بیماری کنم
چه خوبَم یتیم نوازی کرد بی بی زینب توی کربلا.... وقتی روز اربعین برگشتند کربلا گفت برادر! بخدا هر وقت خواستن به رقیّه جانِت سیلی بزنن من سپر شدم....
یه نگاهی کرد به حسینش کرد علی صدا زد: حسینم الله الله فی القرآن؛ من نمیدونم شاید تو دلش گفته چشم بابا بخدا یه قرآنی از سر نی بخونم که… چه صوت دلربایی بود … بی بی زینب تا دید حسینش از روی نی داره قرآن میخونه فریاد زد برادرم....
بعد یه نگاهی به عباس کرد؛ عباسم بیا جلو کارت دارم. معمولا رسمه دست کوچیکترا رو به بزرگترا میدن اما اینجا برعکس شد بزرگتر رو به کوچیکتر سپرد. صدا زد عباسم! جون تو و جون حسین؛ جون تو و جونِ زینب... . زینب چی گفت؟ گفت:
من و عباسِ تو نذر سر شکستن کردهایم
او در در علقم من در این کوفه علمداری کنم
می روی بابا بجای من، تو با مادر بگو
آنچه گفتی بر سرم آمد که غمخواری کنم
وعدهی من با تو و مادر میان قتلگاه
با شما بر پیکر بی سر عزاداری کنم
ده مرتبه بعلی....
بفاطمَة....
بالحسن...
بالحسین....
بعلیِ بن الحسین...
بمحمد علی....
بجعفر بن محمد....
بموسی بن جعفر....
بعلی بن موسی....
بمحمد بن علی....
بعلی بن محمد....
بالحسن بن علی....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قبل از این که بلند شی دلتو آماده کنم....
آخرش یه روز آقامو میبینم / آخرش کنار مولام میشینم
خوشا بحال علامه بحر العلومها
آخرش یه روز آقامو میبینم / آخرش کنار مولام میشینم
آخرش با تموم بیچارگیم / بوسهای با گریه از پاش میچینم
آخرش نمیدونم که چی میشه / چه کنم این دلم آروم نمیشه
من آقامو میشناسم خیلی خوبه / باز کرم میکنه مثلِ همیشه
آخرش منو به صحرا میبره / منو به کعبه ی دل ها می بره
آخرش منو به همراهی خود / کنار تربت زهرا میبره
همینطور که روی قدمهات میایستید اسم امام زمان رو کنار زهرا صدا بزن.....
یا بن الزهرا....
بالحجة....
میخانه دگر جای منِ بی سر و پا نیست
بگذار به پشت درِ میخانه بمیرم
ای تاج سرم یابن زهرا، من منتظرم یابن زهرا
هر کس یه کسی نازد و من هم به تو نازم
ای کاش جان به سر کوی تو ببازم
مهمانِ توام یابن زهرا
ترسم تو بیایی و من آنروز نباشم
ای کاش من خاک سر راه تو باشم
من مال توام یابن زهرا دانبال توام یابن زهرا
شاید که دگر میکده را درک نکردم
یک بار بیا تا که به دور تو بگردم
سایه ات به سرم یابن زهرا
من منتظرم یابن زهرا
آقاجان آقاجان....
- ۰۳/۰۱/۱۴