آموزشِ سُنّتی و مُدرن
پَریروز
خونهی ما رسماً شد دانشگاه!
قراره
از این به بعد همسایهها ساعتِ سه تا چهارِ عصرِ شنبههاشونو خالی کنن برای آشنائی
با معارفِ قرآن. علاوه بر مجتمعِ 120 واحدیِ خودمون، از مجتمعهای دیگه هم حضور
دارن توی کلاس. درست مثِ مکتبخونهی قدیمیِ مادربزرگِ خدا بیامرزم که سالها قبل
پائینِ پایِ شهدای گلزارِ علی بن جعفر قم آرمید.
به
گَمانم منبر[سطحِ ابتدائی]، مکتبخانه[سطحِ متوسطه] و حوزهی علمیه[سطحِ عالی] سه
مرکزِ انحصاریِ آموزشیِ ایران بودند تا دویست سال قبل. منبر که پیشینهاش به صدر
اسلام باز میگردد، تنها شبکهی رسانهایِ قابل استفاده برای عُمومِ مردم بود که با
هدفِ ارتقاء معرفت و تعلیم و تربیتِ همگانی تأسیس شد. مکتبخانهها که در زمانِ
قاجاریه رواج داشت، بنا شدند برایِ کسانی که علاوه بر معرفتِ عوامانه، طالبِ
یادگیریِ سواد و معرفتِ بیشتری هستند. حوزههای علمیه اما کمی تخصصیتر توسط امام باقر
علیه السلام با هدفِ تربیتِ طبیب، معمار، فیلسوف، فقیه، مُنجّم، قاضی، مُدیر، زیستشناس،
روانشناس، جامعهشناس و... بنیانگذاری شدند.
"علومِ
وحیانی" آنزمان نخِ تسبیحِ تمامِ محتواهایِ ارائه شدهی این سه مرکز بود.
بِمَثَل پزشک، به گنجینهی احادیثِ طبیِ حضراتِ معصومین اشراف داشت. یا جایگاهِ
"خدا" در چرخهی تولید بارانِ دانشِ جغرافیا برجسته میشد و غایتِ اصلیِ
زمینشناسی، فضاشناسی و جانورشناسی، آشنائی با آیاتِ آفاقیِ الهی و به تَبَع آن،
تعمیقِ باور به خدا بود و نه صرفا ارضاء حسِ کنجکاوی یا تلمبار کردنِ اطلاعاتِ
عمومی. روانشناسانِ دستپروردهی این نظامِ آموزشی، روانِ انسان را با نسخهی پیشنهادیِ
دین آرام میکردند و جامعهشناسِ اسلامی، کسی بود که آموزههای متعالیِ دین را
برای اصلاحِ روابطِ اجتماعی تجویز میکرد. حضورِ شاخصههای دینی حتی در معماری، نظامِ
شهرسازی و خانهسازی به چشم میخورْد. فقیهِ متقی، قاضیِ عادل، حاکمِ عدالتگستر،
بازاریِ منصف و عوامِ متدین همه و همه دانشآموختهی منبر، مکتب و یا حوزه بودند.
مطامعِ
مادی، مدرکگرائی، جایگاه اجتماعی و آیندهی شغلی در سیستمِ آموزشیِ سنتی هدف نبود
و بجای همهی اینها خودِ علم و یادگیریِ آن ارزشمند محسوب میشد. به همینخاطر
فقط گلچینی از مردم که علمدوست بودند به مدارجِ بالایِ علمی دست پیدا میکردند؛
بقیهی مردم نیز یا به مکتب و حوزه وارد نمیشدند و یا پس از ورود در مییافتند که
استعدادِ کسبِ دانشِ تخصصی ندارند؛ لذا به همان کسبِ معرفتِ گاه و بیگاه پایِ منبر
اکتفاء میکردند و قبل از تباهیِ سرمایهی عمر در همان ایامِ جوانی دستشان را به حرفه
و پیشهای بند میکردند تا خرجِ معاششان تأمین شود.
حُسنِ باز
و ولنگار نبودنِ بابِ علمآموزی به روی همگان این بود که مثلِ نظامِ آموزشیِ مدرن،
با انبوهی از دانشآموختهگانِ کمتخصصِ دارای توقعِ استخدام مواجه نمیشد. چون
اولا هدفِ سیستم، تأمینِ شغل نبود و ثانیا خودِ طالبِ علم اختیاراً بر خلافِ عوامِ
جامعه فعالیت اقتصادی را رها کرده بود و برای یادگیریِ دانش، سطوحِ عالیهی تحصیلی
را بر میگزید.
اوضاع
به همین منوال بود تا اینکه دارالفنونِ امیرکبیر[164 سال پیش] و دانشگاهِ
زمان رضاخان[81 سال پیش] و صدا و سیما [57 سال پیش] با چارچوبی کاملا غربی وارد
ایران شد. مکتبخانهها با تأسیس دارالفنون و مدارس، افول کرد؛ انحصارِ مرجعیتِ
علمیِ حوزه با تأسیسِ دانشگاه از بین رفت و بسیاری از رشتههای متداولِ حوزه،
تعطیل و در قالبی بهروزتر در دانشگاه عرضه شد؛ و در نهایت، تلویزیون بجای منبر، رسانهی
ملیِ مردم شد.
گرچه در
محاسن و معایبِ سه ضلعِ علمآموزیِ مدرن یعنی رسانهی ملی، مدرسه و دانشگاه،
گفتارها و نوشتارهای زیادی منتشر شده است اما بنظر میرسد با جمعِ بینِ محاسنِ
نظامِ آموزشیِ سنتی و مدرن و حذفِ معایب هر یک، میتوان به الگوئی بینقصتر و
رشدیافتهتر دست یافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ما که مدادمون گُم میشد، دیگه درس نمیخوندیم :) اینا درس میخونن بدون امکانات!
2. قیافههاشون چقد شبیهِ بچه درسخوناس! ؛-)
3. بازگشائیِ مدارس؛ دبیرستان پشتون جی مارکار یزد
4. انصافا درد داره :-( اون دو تا رو بینید چطور پاهای همکلاسیشونو گرفتن زیر چوب فلک
6. چه ژستیام گرفتن :-!
6. دانشگاه تهران
7. نمای سمت ورودی ساختمان دارالفنون پس از بازسازی
چه همسایه خوبی هستید شما برای هماسایه ها تون
از عکسا خوشم نیومد. خیییلی فضای زندگی شون وحشتناک بود. تاریک و بدون امکانات و سیاه و سفید لباسای کثیف و... چه خوب شد که ما این زمان زندگی میکنیم